Wednesday, March 31, 2004

- میشه لطفن چند تا آهنگ شاد به بچه ها یاد بدین؟
+ مثلن چی؟
- آهنگای شاد دیگه . مثل آهنگای منصور .. بزن بریم به سرعت برق و باد... یا نازی جون شهرام کی!
+ !!!!!!!!!!!
(یه نقس عمیق!) .. بعدم تمام تلاشم بره تفهیم مادر بچه ها که جون شما من اینکاره نبوده و نیستم!
- واااااااا! شما اگه اهل این چیزا نیستین اصلن بره چی رفتین سراغ موزیک ؟!
+ والا خب چون دوست دارم!
- آخه اون آهنگا که شما میزنینم که به درد مهمونی نمیخوره . مردم حوصلشون سر میره! میخوام یه چیزی یاد بگیرن که بره مهمونا بزنن!

و این منم! متخصص آماده سازی نوغنچه های شما برای هنرنمایی در انواع مجالس رقص و شادی!!!
اصن کجای قیافه من شبیه این بیناموسیاست خدا عالمه. از این آدما که از اول تکلیفشون با خودشون و ملت روشنه خوشم میاد.

Saturday, March 27, 2004


Breakfast at Tiffany's



You know what's wrong with u miss whoever u r?
U’r a chicken, u got no guts.
U’re afraid to stick out ur chin and say ok life's a fact.
People do fall in love.
People do belong to each other.
Because that’s the only chance anybody’s got for real happiness.
U call urself a free spirit, a wild thing,
And ur terrified somebody's got stick u in a cage.
Well baby, ur already in that cage. u built it urself.
And it's not bounded on the west by Tulip Texas or on the east by Somaliland
It's wherever u go.
Because no matter where u run u’ll just end up running in to urself ..

و همذات پنداری با خانوم آدری هپبرن!

Wednesday, March 24, 2004

امسال بلاخره به خاطر من ماهی عید نخریدن .
امسالم درست دیقه نودی رسیدم سر سفره . یه جوری هول اما پر آرامش. بزرگونه کوچیک انگار!
امسالم لحظه لحظشو قورت دادم . با تمام حواسم همشو ضبط کردم و با تمام ارادم خواستم که یاد هیچی نیفتم.
امسالم رو زمین نبودم . اگه بقیه نمیومدن جلو یاد ماچ و بغلم نمی افتادم .
هی هستم و نیستم.
عید بیست و سه سالگیم رفت اما من هنوز نیستم تو این دنیا. هی خودمو هل میدم تو واقعیت اما آخرشم بیشتر مبهوت لحظه هام. جادوی لحظه ها.
امسالم بعد از تحویل دلم پره "یعنی میشه – کاشکی بشه-" بود.
امسال شاید دلنگرانیا و ترسا پررنگتر از هر سال بود اما هنوزعشق بود، پس امن و گرمام بود.
پارسال خیال میکردم نکنه این آخریش باشه تا مدتها , نکنه.. نکنه ... نکنه...
امسال اما آروم ترم . محکم تر انگار . امسال جمله ها خود به خود با کاشکی شروع میشن.
این خوبه . خیلی خوبه. خواستن قدم اول داشتنه.
خب مرسی خدا بره همینم .
میدونم مورچه واره سرعتم اما یادم نمیره که همش رو به جلو .
پس کماکان مرسی یه عالـمـه!:x

پوووف ..! امسال خیلی کار دارم. خیلی خیلی خیلی...

Saturday, March 20, 2004

سال نو مبــــــــااارک!!!

فرازهایی از حافظ امسالم!

گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید، که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست، گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
بعزم مرحله عشق پیش نه قدمی، که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون، کجا بکوی طریقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی، غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
و آب پاکی!:

ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی، طمع مدار که کار دگر توانی کرد!

Friday, March 19, 2004




چقد قشنگه اینهمه تازگی , اینهمه شور و تکاپو..

خونه گل بارون شده , شیرنی و آجیل دم عید , تخم مرغ رنگ کردنای خودم، هفت سینِ ناز و با سلیقه مامان، لذت کادو دادن و گرفتن، روبان و کاغذ رنگی، لحظه سال تحویل، عکسای خانوادگی، شیرنی نخودچی!  شمردن عیدیا، نقشه کشیدن و آرزو کردن بره سالی که تو راست، فال حافظ و یه عالم ماچ و دل پر امید.

دلم الان غل غل آرزواِ . بره همه.
بره همهء همه یه عالم شادی آرزو می کنم , یه جمع کوچیک و صمیمی موقع تحویل و مهم تر از همه سلامتی.
سلامتی . سلامتی.

:* تا تحویل!

Monday, March 15, 2004

عجیب بودم امروز ..
عین بچه ها . عین این بچه کوچیک مغرور الکی شجاعا که موقع آمپول خوردن همه وجودش ناامنیه و ترس و خلااِ ولی مجبوره تحمل کنه , بعد به محضی که آمپوله تموم شد گفتن پاشو گریه کردن یادش میفته!

یا طاقتش همینقده، یا وقتی به امن رسید و خیالش راحت شد تازه یادش میفته چقد گناه داره و دلش واسه خودش میسوزه. امن امنم که نیست چون بلاخره میدونه هنوز تا خوبِ خوب شه آمپولها باید زد ...

نمیدونم که . فقط امروز فسقلی بودم. یه فسقلی گنده بک تقلبی بیست و سه ساله متحیر بیش متوقع گناهمند.